100روزگی عسلم
سلام عشقم نفسم عمرم امروزشدی روزه انگارهمین دیروز بود بدنیا اومدی و شدی دنیامون خدایا شکرت به خاطر این نعمتت هفته ی پیش رفته بودیم باغ اداره بابایی کلی خوش گذشت بابایی واسه ناهار کباب خریده بود بعد از ناهار و کمی گشتن تو باغ برگشتیم دایی فک میکنه سردت شده بوووووس عصر اون روز من و تو و مامانی رفتیم حموم تا مامانی آموزش حموم کردنت و یادم بده کلی ذوق کردم قراره این دفعه خودم به تنهایی ببرمت حموم از دیروز روضه مامان جون به مدت 5 روز شروع شده ومنم سرگرم اونم خدا قبول کنه راستی اون روز مامانی داشت ناخوناتو کوتاه میکرد که تو دستتو حرکت دادی وباعث شد یه زخم کوچولو تو انگشتت بیفته الهی برات بمیرم یه ...
نویسنده :
♥ مامان معصومه ♥
14:21