مهیلانفس من و بابامهیلانفس من و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره
مامان معصومه مامان معصومه ، تا این لحظه: 32 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
بابا محمدرضا بابا محمدرضا ، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره
هم دل شدن دلامونهم دل شدن دلامون، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
وبلاگمونوبلاگمون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

دخمل مامان

برگشتنمون به قم واولین سفر زیارتی تو

1393/6/15 17:49
215 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم نفسم عمرم مهیلای ملوسم

فردا ولادت امام رضا برادر خانم فاطمه معصومه است که ما سال پیش همین موقع فهمیدیم تو داری میای

اون روز بابا بی بی چک خرید ودر کمال ناباوری هر دو چراغش روشن شد خدایا شکرت به خاطر این نعمتت

دخترم الان 3 روزه اومدیم قم اولش یکم برام سخت بود چون شش ماه بود تبریز بودم و کار و غذا پختن هم تعطیل بود ولی حالا همه چی به خودم افتاده دارم میمیرم یکمم دلم واسه مامانی اینا تنگ شده ولی دیگه چاره ای نیست خلاصه.........

چهارشنبه هفته پیش صبح ساعت 7و نیم حرکت کردیم و5 و نیم عصر رسیدیم من و تو رفتیم حرم اولین زیارتت بود تو حرم به چراغ ها و به حرم نگاه میکردی  زیارتت قبول کوچولو

همون هفته سه شنبه هم برای آخرین بار بردمت پیش دکترت تا کنترل شی خدا رو هزار مرتبه شکر همه چیزت نرمال بود شماره ی دکترتم گرفتم تا مواقع ضروری بهش زنگ بزنم

روز 5 شنبه هم برقا مون رفت موندیم تو تاریکی و گرما تو هم ترسیده بودی به همین دلیل وسایلامونو برداشتیم رفتیم بیرون

بابا واسمون شام خرید رفتیم پارک محلمون خوردیم البته شما هم پی پی کردی و مجبور شدیم تو اون تاریکی شما رو تمیز کنیم وای چه شبی بود بعد رفتیم تو ماشین جلوی خونمون خوابیدیم که برقا ساعت 1 شب اومد وما هم اومدیم خونمون البته شما خوابیده بودین و ما یواش شما گذاشتیم سر جاتون

واما از شما

شما واسه خودتون خانمی شدین از خودت صداهای غجیب و غریب در میاری حرف غ رو بیشتر تلفظ میکنی وهر چی رو میدیم دستت میبری دهنت

الانم تو بغلم نشستی داری به تایپ کردن من نگاه میکنی و از دهنت آب دهنت و میاری بیرون الهی فدات شم من

دخترم این روزا بابا خیلی کمکم میکنه هم تو تمیز کردن خونه هم مراقبت از تو خدا سایشو از سر من وتو کم نکنه آمین

گل نازم فرشته ی زندگیم این  و بدون من و بابا عاشقتیم بوووووووووووووووس

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

مامان حديث
15 شهریور 93 18:04
کاش من یک بچه آهو می شدم می دویدم روز و شب در دشتها توی کوه و دشت و صحرا روز و شب می دویدم تا که می دیدم تو را ..................................... بهترین شادباش ها تقدیم به شما، سلام ازتون دعوت ميكنم بياين وبلاگم برا خوندن يه قصه راستي مهيلا جووون خيلي بانمك و نازه خدا نگهداره براتون
مامان علی
15 شهریور 93 19:07
سلام. دختر چه بی خبر رفتید؟ دلم از الان واسه هر دوتون تنگ شده. ..بووووووووش واسه تو و مهیلا جوووووونم. .. رفتی حرم منم دعا کن.
خاله انسیه
15 شهریور 93 22:17
سلام عزیزخاله میدونی دلم واست یه ذره شده توی این دوروز چقدر قیافت تغییر کرده از همین جا بغلت میکنم بووووووووس خدافظ
مامان حديث
16 شهریور 93 13:59
سلام مامان غزل جووون مرسي سرزدين لينكتون كرديم
مامان خانمی
16 شهریور 93 20:02
سلام عزیز دلم امروز اومدم تا از محمدسجاد برات بگم پسر خوشگلم دیگه راحت چرخ میزنه و رو شکم میخابه.از خودش صدا در میاره انگار که میخاد حرف بزنه.خلاصه خیلی شیرین شده اینم دوتا عکس از پسر گل من. این وقتیه که محمدسجاد خودشو واسه مامانش لوس میکنه http://www.niniweblog.com/upl/amanat/14101015644.jpg اینم جدیدترین عکسش http://www.niniweblog.com/upl/amanat/14101017826.jpg فعلا بای تا بعد دوستت دارم
مامان مرجان
16 شهریور 93 22:34
سلام عزیزم غریبی سخته حق داری هیچی کار نکردم خودش خوب شد کمکم شد روز در میون الانم خدا رو شکر هر روز شکمش کار میکنه اصلا نگران نباش خودش خوب میشه چون مواد ضایع شیر مادر کمه اینطوری میشه همه ی شیرتو نگه میداره واسه خودش که چاق بشه خوشحال باش
مامان مرسانا
18 شهریور 93 0:27
سلام گلم.ماشااله چه نازه دخملت.خدا حفظش کنه.من 2 مهر فهمیدم نی نی دارم.خیلی شیرینه.
مينا مامان اميرعلي
18 شهریور 93 11:35
خوب عزيزم بالاخره تازه داري مامان واقعي ميشي..... هم مسئوليت خونه و هم مسئوليت بچه ايشالله موفق باشي و پايدار اگه دوباره رفتين حرم التماس دعا
مامان و بابا
18 شهریور 93 23:44
سلام من حديث جونم من با عكسهاي جديدم اومدم بياييد بهم سر بزنيد خيلي خوشحال ميشم منتظرماااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مامان نی نی کوچولو
19 شهریور 93 1:33
به به دخملی نازه خاله ،ماشاالله هزار ماشاالله بله پس چی مامانی خانم بود خانمتر شده عسلی خالهآفرین خاله جون آخی چه شبی بوده اون شب براتون
مامان فاطمه
19 شهریور 93 17:32
سلام خاله جون به قم خوش اومدی ایشالله قسمت بشه بتونیم همو ببینیم
مهزاد مامان عرفان
20 شهریور 93 15:50
سلام عزیزم خوش اومدی به خونه عزیزم خونه با همه تنهایی و سختی ها خیلی بهتره. دلم براتون خیلی تنگ شده. عزیزم شاید دخترت داره دندون در میاره. اخه عرفان داره دوتا دندون نیش در میاره.دختر ماهت رو ببوس
گیلدا
20 شهریور 93 18:29
سلام عزیزم من چون وزن گیلدا کمه میدم اگه وزن مهیلا جون خوبه ندی بهتره تا 6 ماهگی صبر کن یک قاشق مرباخوری سر صاف آرد برنج الک شده رو با 30 سی سی آب مخلوط میکنی میذاری بپزه بعد اینکه سرد شد شیر خودتو (حدود 5 قاشق مربا خوری یا اگه رقیقتر میخوای بیشتر) اضافه میکنی تا رقیق بشه. با 2 قاشق شروع کردم روزی یک قاشق اضافه میکنم. نه حرف نمیزنه تو بعضی شرایط از حروفی استفاده میکنه انگار حرف میزنه مثلا برادرمو میبینه بش میگه آقائه یا گریه که میکنه من بغلش میکنم میگه مه مه
گیلدا
20 شهریور 93 23:35
خواهش میکنم عزیزم سخت که بود البته تا الان تب نکرده و امیدوارم مثل دو ماهگیش تب نکنه اما سری قبل استامینوفن میخورد میخوابید اما این سری همش بیداره و لج میکنه بیاد بغلم مثل اینکه بزرگتر میشن سخت تر میشه.
مامان ریحان
21 شهریور 93 10:49
ان شالله همیشه سلامت باشید عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخمل مامان می باشد