برگشتنمون به قم واولین سفر زیارتی تو
سلام عشقم نفسم عمرم مهیلای ملوسم
فردا ولادت امام رضا برادر خانم فاطمه معصومه است که ما سال پیش همین موقع فهمیدیم تو داری میای
اون روز بابا بی بی چک خرید ودر کمال ناباوری هر دو چراغش روشن شد خدایا شکرت به خاطر این نعمتت
دخترم الان 3 روزه اومدیم قم اولش یکم برام سخت بود چون شش ماه بود تبریز بودم و کار و غذا پختن هم تعطیل بود ولی حالا همه چی به خودم افتاده دارم میمیرم یکمم دلم واسه مامانی اینا تنگ شده ولی دیگه چاره ای نیست خلاصه.........
چهارشنبه هفته پیش صبح ساعت 7و نیم حرکت کردیم و5 و نیم عصر رسیدیم من و تو رفتیم حرم اولین زیارتت بود تو حرم به چراغ ها و به حرم نگاه میکردی زیارتت قبول کوچولو
همون هفته سه شنبه هم برای آخرین بار بردمت پیش دکترت تا کنترل شی خدا رو هزار مرتبه شکر همه چیزت نرمال بود شماره ی دکترتم گرفتم تا مواقع ضروری بهش زنگ بزنم
روز 5 شنبه هم برقا مون رفت موندیم تو تاریکی و گرما تو هم ترسیده بودی به همین دلیل وسایلامونو برداشتیم رفتیم بیرون
بابا واسمون شام خرید رفتیم پارک محلمون خوردیم البته شما هم پی پی کردی و مجبور شدیم تو اون تاریکی شما رو تمیز کنیم وای چه شبی بود بعد رفتیم تو ماشین جلوی خونمون خوابیدیم که برقا ساعت 1 شب اومد وما هم اومدیم خونمون البته شما خوابیده بودین و ما یواش شما گذاشتیم سر جاتون
واما از شما
شما واسه خودتون خانمی شدین از خودت صداهای غجیب و غریب در میاری حرف غ رو بیشتر تلفظ میکنی وهر چی رو میدیم دستت میبری دهنت
الانم تو بغلم نشستی داری به تایپ کردن من نگاه میکنی و از دهنت آب دهنت و میاری بیرون الهی فدات شم من
دخترم این روزا بابا خیلی کمکم میکنه هم تو تمیز کردن خونه هم مراقبت از تو خدا سایشو از سر من وتو کم نکنه آمین
گل نازم فرشته ی زندگیم این و بدون من و بابا عاشقتیم بوووووووووووووووس