تولد بابا
سلام هلو خانم خوبی زردآلوی مامان این چند روز که نبودم کلی اتفاق افتاده که نگو میخوام از امروز برات شروع کنم ....
دیروز 21مرداد تولد بابا بود
من از طرف تو یه دسته گل براش خریده بودم و مامانی هم یه جعبه شیرینی این اولین تولد بابا با تو بود
دخملم خیلی خوشحالم که امسال تو هم تو جمع ما بودی انشالله همیشه با هم در کنار هم زندگی خوب و شیرینی داشته باشیم ومن هم از همین جا تولد بابا رو بهش تبریک میگم همسر مهربانم تولدت مبارک صد سال به این سالها انشالله تولد100سالگی
دیروز هم رفته بودیم دیدن نی نی یه نی نی دوست داشتنی بنام ائلمان که دختردختر عموی مامانی بودخیلی کوچولو بود وقتی بهش نگاه میکردم یاد تو می افتادم که تو هم این قدری بودی راستی اینم بگم اونجا یه دختر زیبا بود به اسم یاسمن که با تو عکس انداخت
اینم عکس تو با ائلمان که اون اینجا10روزشه وتو هم2ماه 28 روزته
هفته ی پیشم با مامان علی دوست وبلاگیت قرار گذاشتیم همدیگه روببینیم قرار ساعت6 توائل گلی بود ما یکم دیر رسیدیم ولی اونا دقیق سر قرار اونجا بودن بعد یکم گشت تو ائل گلی به علت شلوغ بودن به پارک جنگلی صائب تبریزی رفتیم اونجا یه آلاچیق پیدا کردیم مرضیه جون، مامان علی چای و شیرینی و...برداشته بود بعد از کلی صحبت و نگاه کردن بابا ها به بازی تراکتور به خونمون برگشتیم
دخترم خیلی خوشحال شدم همچین خانواده ای مثل اونا واسه دوستی پیدا کردیم ما که خیلی ازشون خوشمون اومد ودوستشون داریم اونا رو نمیدونم؟
مرضیه جون واسه تو یه بلوز شلوار خوشگل واست خریده بود ولی من به علت عجله کردن کلا یادم رفت عیبی نداره انشالله قرار بعد جبران میکنم اینم بگم تو هم از موقعی که رفتیم خواب بودی تا برگشتنمون به همین دلیل همش یه عکس گرفتیم
راستی یه خبر دیگه اینکه عکساتم گرفتیم خیلی خوشگلن ولی چون قراره بابا بره فایل عکسا رو به فلش بریزه میمونه واسه پست بعدی
دخترم من و بابا عاشقتیم وقتی تو رو بدون خودمون تصور میکنیم دیووووونه میشیم به امید اینکه زود زود بزرگ بشی و با هم خوانواده ی خوشبخت بشیم
بوووووووووووووووووس