40 روزگی دخملی
سلام مهیلای من عمر من هستی من امروز
روزه شدی خوشحالم که داری بزرگ میشی انگار همین دیروز بود که یک ماهه شدی وچه زود 40 روزه شدی گلم این بار هم بابا پیش ما نیست چون قرار بود واسه 40روزگیت کیک بخریم آخه تو یه ماهگیتم بابا نبود عیبی نداره قراره وقتی 5شنبه برگشت یه کیک بگیریم
اگه خدا بخواد این 5شنبه دیگه بابا داره برمیگرده پیشمون چون امتحاناتش تموم شده و این تنهایی لعنتی به پایان میرسه این دفعه بابا رکورد زده 10روزه رفته وما هم دلمون واسش یه ذره شده چند باری با وب دیدیمش ولی بازم دلم واسش تنگ شده باباجون هم رفته پیش بابا البته رفته بود تهران امروز رفته قم پیشش آخه عمه ی بابا از آمریکا اومده و اونم رفته بود استقبالش وقراره اونا هم 5شنبه بیان تبریز
راستی مامانی واسه 40 روز شدنت یه تونیک شلوار گرفته اینم عکسش وقتی میپوشی شبیه عروسکا میشی
هفته پیشم مامانی گل محمدی خریده بود واسه شربت و مربا که منم بعد از پاک کردنش تو رو گذاشتم لاشون ازت عکس انداختم خیلی خوشگل شدن تو خودت گلی دخملم
یک تیر هم به اسرار مامان جون که اول تابستانه به پاهای مهیلا حنا بزارین به استفراغ کم دچار میشه با مامانی به پاهای کوچولوت حنا گذاشتیم خیلی بامزه شده بودن و اصلا نمیذاشتی همش پاهاتو تکون میدادی
درسته من اصلا به این جور حرفا اصلا اعتقاد ندارم ولی برای اینکه حرف مامان جون زمین نخوره انجام دادم انشالله هیچوقت مریض نشی گلم
این روزا خیلی شیطون شدی همش دلت میخواد تو بغلم باشی یا تند تند شیر بخوری دیشب خیلی گریه میکردی و نمیتونستی بخوابی فک کنم گوشات درد میکرد چون موقع گریه همش دستتو میذاشتی گوشت راستی برای اولین بارم رفتی مهمونی خونه خاله رقیه واسه شام اصلا گریه نکردی از مهمونی خوشت میاد هر جا میریم با چشمای بادومیت به کل خونه مردم نگاه میکنی الهی فدات شم من این روزا خیلی کم خواب شدی یه ربع یه ربع میخوابی و بیدار میشی
خوب قند و عسلم همدم من زود زود شیرتو بخور و بزرگ شو انشالله همیشه سه نفری زندگی خوب وشیرینی با بزرگ شدن تو داشته باشیم آمین
قربونت برم فعلا میرم تا بازم بیام از روزهایی که کنار هم هستیم برات بنویسم بای بووووووووووووس