مهیلانفس من و بابامهیلانفس من و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
مامان معصومه مامان معصومه ، تا این لحظه: 32 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
بابا محمدرضا بابا محمدرضا ، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
هم دل شدن دلامونهم دل شدن دلامون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
وبلاگمونوبلاگمون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

دخمل مامان

8 ماهگیت مبارک عسلم

سلام عزیزم سلام مرواریدم دخترم ببخش این چند روز دیر اومدم سرم بدجور سرگرمه توئه اول از همه ۸ ماهگیت مبارک انشالله همیشه سالم و سلامت باشی دخترم با لطف خدا این ماه رو هم به پایان رسوندیم و وارد ماه ۹ از زندگی شیرینت شدی خدا روشکر تواین مدت کلی پیشرفت داشتی اول از همه کلمه ی ماما بابا رو یاد گرفتی و همش تکرار میکنی مخصوصا وقتی عصبانی میشی در بعضی از کلماتت کلمه ی عمه و اسم دایی امین نیز شنیده میشه فعلا نمیتونی چار دست وپا بری ولی تو این دو سه روزه یاد گرفتی روی زانوهات بمونی وخودتو تاب بدی وای وقتی میخوای به جلو حرکت کنی میفتی الهی مامان فدات بشه از این ماه کلی چیز به برنامه ی غذایت اضافه شده امیدوارم بخوری و یکم جون بگیری ...
30 دی 1393

جشــــــــــــــن دندونــــــــــی عسلـــــــــم

سلام دخترم امروز اومدم عکسای جشن دندونیتو بزارم انشالله میام بعدا از شیطنتات مینویسم جشن دندونیتو روز پنچ شنبه تاریخ تو خونه ی مامان جون برات گرفتم همه ی مهمونا اعم از خاله ها دایی ها و......که همشون قدم رنجه کرده بودن   این از کارت دعوتت که دایی امین درستش کرده واقعا خیلی زحمت کشید اینم از رد و پا ها که از در خونه تا دم آسانسور زده بودیم اینم از در آسانسور اینم از خود آسانسور اینم به در خونه چسبوندیم ولی یادم رفت عکس بندازم خودشو گذاشتم اینم از تزیین خووونه قوطی پاپ کرن ها لیوان ها بشقاب و....که به همشون عکس دندون و عکس خودت زده بودیم اینم از طرف دیگه ی خون...
16 دی 1393

اولیـــــــــــن یلدات مبــــــــــــــــارکـــــــــــــــــ

سلام دختر نازم عروسک خوشگل مامان الان ۳هفتست تبریزیم و شما ۷ماه و۱۴ روزه ای کلی خبر واتفاق ها افتاده که مهمتر از همه شب یلدا و جشن دندونیت بود که فوق العاده شد دهن مهمونا باز مونده بود خوب ما اینیم دیگه این روزا کلی پیشرفت داشتی الان میتونی بدون کمک بشینی ولی من همیشه مواظبتم  بعد سعی و تلاش برای چهار دست وپا رفتن میکنی دیگه همه رو میشناسی ولی از همه بدتر مامانی و خاله انسیه رو میشناسی با خاله انس گرفتی عاشق بابا هستی وقتی بابا بغلت میکنه عینکشو میندازی بعد با دو دستت صورتشو میگیری و با اون دوتا دندون کوچولوت  گاز میگیری این کارو با کسایی که میشناسی میکنی  دایی امین و هرجا ببینی با صداهای عجیب و غریبت باهاش حر...
8 دی 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخمل مامان می باشد