مهیلانفس من و بابامهیلانفس من و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
مامان معصومه مامان معصومه ، تا این لحظه: 32 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
بابا محمدرضا بابا محمدرضا ، تا این لحظه: 33 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
هم دل شدن دلامونهم دل شدن دلامون، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
وبلاگمونوبلاگمون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

دخمل مامان

پایان شیر خوارگیت ❤❤❤

1395/3/2 16:54
413 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر قشنگم فرشته ی نازنیم 💋امروز اومدم واست درمورد باز کردن از شیر برات بنویسم

یادش بخیر دوسال قبل تو رو با تختت آوردن کنارم تا تو رو برای اولین بار شیر بدم شیری از وجود خودم 😳 یادمه پرستاره گفت چون وزنت زیاده باید بهت تند تند شیر بدم تا قندت نیاد پایین وقتی پرستار برای اولین تو رو روی سینم گذاشت و شروع کردی به خوردن یادم نمیره ولی چون من نوک سینم خوب نبود به سختی میخوردی ولی تلاشتم از دست ندادی درست تا دهمین روز به سختی میخوردی و از اونجاییم که اصلا دوست نداشتم شیر خشکی بشی تلاشمو میکردم درداشو تحمل میکردم که بالاخره موفق شدم که بخوری😉

بعداز واکسن دوماهگیتم دهنت آفت زد طوری که نمیتونستی شیر بخوری و منم همش گریه میکردم که گشنه موندی😖

تا هفت ماهگی شیر خوردنت بهتر بود تا اینکه ریفلاکس لعنتی اومد سراغت و روزا اصلا شیر نمیخوردی و فقط شبا تو خواب نمیدونی چه روزایی کشیدم 😢

همه ی تلاشم رو کردم تا دوسالگی بهت شیر بدم خیلیا بهم گفتن از شیر باز کنم در یک و نیم سالگی یا در عید ولی من دوست داشتم تا دوسالگی بهت شیر بدم چون خد ا هم تو قرآن تا پایان دوسالگی امر کردن

خلاصه بعد از تولدت درست در ۲۵ اردیبهشت سال ۹۵ آخرین شیرتو در حرم مقدس معصومه بهت دادم و تمام

نمیدونی چقدر گریه کردم و از خدا و خانم خواستم کمکم کنه تا راحت از شیر باز بشی اونا هم دستامو خالی نذاشتن و همین طور هم شد

این آخرین عکست از شیر خوردن

روز اول تو خواب بعدظهرت خواستی و گریه کردی بهت گفتم گوگو اومده برده و قبول کردی و با بابا خوابیدی بعد از بیدار شدن از خواب هم سراغشو گرفتی و منم باز حرف قبلی رو گفتم این بار قبول نکردی جیغ کشیدی بعد آرومت کردم مجبور شدم با مداد مشکی مشکی کنم که جواب داد شبم خواستی وقتی نشون دادم ترسیدی و نخواستی از اون شب تا حالا که ۸ روزه از شیر بازت کردم رو پام میخوابی فک میکنم از اون طریق بومو حس میکنی😐

دختر گلم عمر من زندگی من الان درست ۸ روزه از شیر باز کردم ولی تو دلم آشوبه چطور میشه تو این هشت روز فراموش کنم تو درست دوسال از وجود منو خوردی بغلت کردم بوییدمت 😩

عاشقتم دختر گلم این دوسال شیر دادنم حلالت باشد در این دوسال هر وقت خواستی تو هر شرایطی بهت دادم اگه در حقت کوتاهی کرده باشم حلالم کن😥

دخترم امروز هم نیمه شعبانه دیروز رفتیم بیرون و کلی نذری خوردیم امروزم مراسم دعوتیم خونه ی دوس بابا

دیوونه وار عاشقتم 

 

 

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان گیلدا
2 خرداد 95 22:40
بزرگ شدنت مبارک دخمل طلا ایشالله رفلاکستم زود خوب شه
مامان دلسا
24 خرداد 95 16:46
عزیزم ان شاله حضرت معصومه پشت و پناه مهیلاجون باشن
مامان شهناز
16 مرداد 95 1:09
عزیزم....خانوم بودی خانوم تر شدی. ماشالا...فدای تو مهیلای خوشگل
مامان راضی
1 مهر 95 12:17
فدای دختر نازم بشمممم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخمل مامان می باشد