مهیلانفس من و بابامهیلانفس من و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
مامان معصومه مامان معصومه ، تا این لحظه: 32 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
بابا محمدرضا بابا محمدرضا ، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
هم دل شدن دلامونهم دل شدن دلامون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
وبلاگمونوبلاگمون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

دخمل مامان

بعد سه ماه برگشتیم🙌

1394/12/8 15:48
835 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم ..سلام هم نفسم .فدای لبخندت بشم دنیای مامان

میدونم خیلی خیلی دیر اومدم تا وبلاگت و آپ کنم ولی بالاخره اومدم فدات شم❤

اول از همه ۱۹ .۲۰ . ۲۱ ماهگیت مبارک خانم کوچولو 🌹

نمیدونی چقدر شیرین و بزرگ شدی وقتی بابا میره کلاس میگه دل کندن از تو براش سخته بس که تو از قندو عسل شیرینی😘

کلی کلمه و شیرین کاری یاد گرفتی که برات مینویسم قبل از نوشتن  بزار تاریخ این روز رو برات بنویسم امروز ۹۴/۱۲/۸ روز شنبه هست بله ماه اسفنده و کمتر از یه ماه مونده تا عید نوروز🙌

وقتی بابا میخواد بره کلاس میری بدرقش میکنی و بهش میگی بابای 🙋و بوس میفرستی🙇 باباهم برات قربون صدقه میره و میگه چی میخوای برات بگیرم و تو هم بهش میگی سا یعنی آدامس همون ساکز به زبان ترکی و دت یعنی دنت باباهم میگه چشم❤❤

یا وقتی دستشویی داری کامل میگی جیش 😷 وقتی میگم بریم حموم با ذست به موهات اشاره میکنی و میگی باش یعنی سر حتی صدای آب روهم در میاری 😋

کلا دیگه همه چی رو میفهمی همه چی مثل آدم بزرگا شدی که هر چی بگم بازم کمه 

تلفن زنگ میزنه میدوی و برش میداری هرکی به جز خودت بر داره قهر میکنی و گریه 😰بر میداری میگی اده یعنی الو سل یعنی سلام اگه مامانی بود میگی انی یعنی خاله انسیه مامانی هم میگه رفته مدرسه بعد بابا یعنی بابایی و آخرهم دادای یا امن که دایی امین میشه یعنی کلا تشخیص میدی مامانی و اینارو باید بپرسی😘وقتی هم مامان جون زنگ میزنه میگی بابا نانای چون باباجون برات نانای میخونه تو هم میرقصی از اون بابت میگی😍 

خلاصه میگم کلی چیزمیز و حرف و ادا یاد گرفتی و دل همه رو میبری به رژ میگی ما خودشم با دستت میکشی کلا رژای منو خراب کردی😁اشکال نداره فدای سرت

دخترم الان نزدیک سه ماهه اومدیم قم یعنی از پایان ماه صفر تو این سه ماه یه بار مامان جون اینا یه بار مامانی اینا و یه بار هم ما رفتیم تهران 🙀کلا یکم با تنهایی حال نمیکنی ولی دیگه با کمک خدا تموم شده و کمتراز ده روز دیگه داریم میریم تبریز هوررررا✌✌✌

کارای خونه تکونی رو با بابای مهربونت تموم کردیم و واسه رفتن حاضریم 

با عکس این چندماه و توضیح میدم

این مال دیروزه ۷ اسفند رفتیم انتخابات و رای دادیم👌

اینا هم واسه۲۵ بهمن ماهه که روز عشق بود❤❤❤

 

اینم پیراهنی که سال پیش مامانی واسه تولدت دوخته بود که باز یکم برات بزرگه

اینم واسه تهرانه که یه شب رفتیم خونه ی عمه توران فرداش بیتا جون دخترعمه ی بابا اصرار کردن که بریم ویلاشون شمال که ماهم با کمال میل پذیرفتیم که ویلاشون در قائم شهر بود

 

 یه شب حرم خانم معصومه

اینم از سلفیای عشقم❤💙💚💛

اینم یه روز با دوست بابا آقا سعید رفتیم حرم امام خمینی و امامزاده عبدالعظیم در شهر ری

اینم ولادت پیامبر بود که بابا شیرینی گرفته بود منم شام سیب زمینی شکم پر درست کردم💖😋

اینم از شب یلدا که امسال سه نفری برگزار کردیم😩

 

این عکسا همشون به قم مربوط میشه عکسای ازاین به بعد به تبریز مربوط میشه🌹

این یه روز سه نفری رفتیم ائل گلی

اینم شله زرد مامانی تو اربعین

اینم یه روز قبل اربعین مراسم خاله رقیه

خوب دختر گلم اینم از عکسای سه ماه غیبیت

انشالله یک شنبه هفته ی بعد میریم تبریز قبل سال میام برات پست میزارم دوستت دارم فراوووووون ❤❤❤❤❤

 

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

گیلدا
9 اسفند 94 22:32
ای جونم چه دختر خوشگلی مسافرت بت خوش بگذره عزیزم
مامان مهنا
10 اسفند 94 2:40
سلام مهیلای نازم ماشالله بهت چقدرشیرین زبونی ماهگردت مبارک عزیزم
مامان محدثه
10 اسفند 94 10:05
فدات شم خاله تو عشق منی شیرینم
مامان صفا
9 فروردین 95 16:38
خدا حفظش کنه عکسا هم خیلی قشنگ بودن
مامان راضی
22 فروردین 95 10:05
فدای مهیلا جونمممم ماشالا به شیرین کاریات
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخمل مامان می باشد