مهیلانفس من و بابامهیلانفس من و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
مامان معصومه مامان معصومه ، تا این لحظه: 32 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
بابا محمدرضا بابا محمدرضا ، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
هم دل شدن دلامونهم دل شدن دلامون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
وبلاگمونوبلاگمون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

دخمل مامان

10ماهگی مهیلا وآخرین پست در93

1394/1/1 1:00
473 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس مامان وبابا خوبی خوشگل منمحبت

دخترم این چند وقت نمیتونستم و بیام وبلاگت وآپ کنم که بلاخره اومدمخندونک

اول از همه 10 ماهگیت مبارک  خوشگلم و هم چنین اولین چهارشنبه سوریت

تو این مدت کلی اتفاقات افتاده که یکیش همین چهارشنبه سوریته که با دو روز تاخیر با ماهگردت خونه ی مامانی گرفتیم دخترم خوشحالم این سال تو در کنار ما بودی

الان تقریبا یه هفتست تبریزیم که فردای اومدن به تبریز رفتیم تولد ثنا جون که تو دختر شیطون نذاشتی من راحت بشینم همش گریه کردی و به من چسبیدی و نفهمیدم تولد از کجا اومد از کجا رفت

عسلم کمتر ازنیم ساعت  به تحویل سال 1394 مونده که ساعت2 و 15 و تو اولین عید زندگیت و تجربه میکنی برات سفره ی هفت سین درست کردم که انشالله فردا عکس میندازیم برات میزارم

دخترم دیروز مردم و زنده شدم تو همش استفراغ کردی و مجبور شدیم بردیم دکتر و یه آمپول متوکلوپرامید بهت زدن  تا عصر خوب بودی ولی شب بدتر شدی و بردیم درمانگاه فارابی که اونجا کلی تو نوبت بودیم وقتی رفتیم تو دکتر برات سرم داد فقط این و میتونم بگم مردم و زنده شدم که با چه بدبختی اونو تو دستت نگه داشتیم واااااای نمیدونی که چه شبی بود نرفتن سرم تو دستت و تب شدیدو اسهال ولی خدارو شکر الان یکم بهتری ولی دوروزه به جز شیرم چیزی نخوردی الهی فدات شم کار منم همش گریه و دعاست

خوووووووب بگذریم

تو تبریز کلی برا تو و خودم خرید کردم مبارکمون باشه خندونک

راستی مامان جون واسه عیدت یه انگشتر خریده و مامانی هم برات یه کلاه بافته با پول

آهان تا یادم نرفته بگم یه روز هم رفتیم خونه ی علی جون دوست وبلاگیت واسه شام که کلی زحمت دادیم تو و علی هم با هم بازی کردین و خوووش گذروندیم راستی مرضیه جون واست تقویم 94 رو طراحی کرده که فوق العاده شده و برامون چاپش کرده که منم میخوام به چندتا از فامیلا بدم

تو قم بردمت آتلیه و چندتا عکس انداختم و یه عکس خانوادگیم گرفتیم که محشر شدن

واای بگم از چهاردست و پارفتنت که الان 1ماه که تسلط کامل داری و به همه جا سرک میکشی از میز و مبل دستتو میگیری و رو پاهات می ایستی

اینم از اتفاقات این سال

دختر گلم این سال با سالهای دیگه خیلی خیلی برام فرق داشت چون خدا نعمتی به این زیبایی به ما عنایت کرده و اون هم تویی قشنگم

تو این سال خندیدیم خندهگریه کردیم گریهناراحت شدیمغمگین

مسافرت رفتیم و کلی چیز که خداروشکر میکنم که زیرسایه خدا این سال را هم پشت سر گذاشتیم خدایااااااااااااا هزاران مرتبه شکرت

دوستای گلم عید شما هم مبارک

خداحافظ سال1393 که  خدا دخترمو بهم هدیه دادبای بای


پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامان الیار
2 فروردین 94 16:02
مهیلا جونم 10ماهگیت و سال نو مبارک.روزهای خوبی رو کنار مامان و بابای مهربونت داشته باشی مهیلا جونم بابت مریضیت خیلی ناراحت شدم خدا روشکر بهتر شدی.امیدوارم دیگه هیچ وقت مریض نشی عسلم
مامان لیدا
3 فروردین 94 1:40
10 ماهگیت مبااااارک همراه با سال جدید همییییشه شاد و سالم باشی
مامان مبینا
12 فروردین 94 17:26
ماهگرد مهیلا جون مباااااااااااااااااااااااارک معصومه جان ایشالله عید بهتون حسابی خوش بگذره عزیزم
مامان فاطمه السادات
15 فروردین 94 18:46
سلام عزیزم عیدت مبارک مهیلا جوون بهتره؟
مينا مامان اميرعلي
17 فروردین 94 11:53
دوست مهربون.... سال نو مبارك....
مامان شهناز
17 فروردین 94 19:02
سلام معصومه جان. ده ماهگی مهیلا جون مبارک. ایشالا سال خوب و پر برکت و شادی پیش رو داشته باشین عزیزم. مراقب دختر ناز و خوشگلمون باش مامانی
مامان لیدا
23 فروردین 94 17:40
راستی 11ماهگیت مبارک باشه خاله
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخمل مامان می باشد