مهیلانفس من و بابامهیلانفس من و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
مامان معصومه مامان معصومه ، تا این لحظه: 32 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
بابا محمدرضا بابا محمدرضا ، تا این لحظه: 33 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
هم دل شدن دلامونهم دل شدن دلامون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
وبلاگمونوبلاگمون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

دخمل مامان

مهیـــــــــــلا در تبریز

1393/8/3 21:06
362 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل نانازم قربون اون شیطنتات

عزیزم تو الان ماه وروزه هستی و امروزروزه اومدیم تبریز یه روز زودتر اومدیم چون اخبار گفت سه شنبه برف میباره واسه همین

درسته تو راه همش بارون بارید و نزدیکای تبریز برف هم دیدیم این اولین باران و برف زندگیت بود یعنی در تاریخ93/07/27 مهیـــــــــــــــــــــــــــــلا خااااااااااااااااااااااااااااانم اولین برف وبارونشو دید

تقریبا ساعت 15 رسیدیم ولی اول رفتیم خونه ی خودمون ساکامونو گذاشتیم شوفاژها رو روشن کردیم بعد اومدیم خونه ی مامانی اینا

روز سوم یعنی چهارشنبه بردمت مسجد امام صادق ولی عصر که مامانی به اون مسجد میره و به دوستاش قول داده بود که یه بار ببریم تا اونا ببیننت

دوستای مامانی عاشقت شده بودن همه میگفتن شبیه خودمی الهی مامان فدات بشه بعد از مسجد رفتیم فلکه که من میخواستم دو سه تا لباس واسه خودم بخرم ولی نمیدونم چرا همش گریه کردی و مجبور شدیم تو با خاله تو ماشین بشینی که وقتی برگشتیم دیدیم خوابیدی

راستی واسه اولین بار هم سوار روروئک کردم که عاشقش شدی همش دکمه هاشو میزنی و ذوق میکنی

کلی لباس تنت میشه که تو سیسمونیات بودن وقتی میپوشی شبیه ماه شب چهارده میشی

دیگه برات بگم از شیر خوردنت که گوش شیطون کر یکم بهتری وقتی یکم برناممو تغییر میدم بازم نمیخوری اخه دکتر گفته چیزایی که از شیر درست میشه نخورم ولی خوب نمیشه که

حساسیتت یکم خوب نشده شبا بیشتر میشه مثل موشا بینیتو میکشی و از چشات آب میاد الهی فدات شم

این جمعه اولین سالگرد مراسم مامان بزرگمه که تو خونه مامانی برگزار میشه

دیگه برات بگم که فردا اول محرمه و بابا و دایی از امشب میخوان برن دسته عزاداری انشالله اگه قسمت شد یه بارم تو رو میبرم

از وقتی اومدیم تبریز مامانی برات آب گوشت میده که از فرنی خیلی خیلی دوست داری وقتی میدم هی دست و پا میزنی و بازم میخوای

خووووووووووووووووووووب دیگه حرفی نیست یا حق


پسندها (8)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (17)

ابجی سجا
4 آبان 93 10:27
ااااااي جانم فداتشم
مامان محمد پارسا
4 آبان 93 13:51
سلام مهیلا ی خوشگلم چقدر ناز و خوشگل شدی تو عکسات سفرت به خیر انشاالله حسابی بهت خوش بگذره و دختر خوبی باشی تا به مامانتم خوش بگذره راستی مامانش رفتید مراسم امام حسین التماس دعا دارم ازت
♥مامان مرجان♥
4 آبان 93 23:02
آخی چقد نازداره ین دختر سفرتونم به خیر عزیزم
مامان علی
5 آبان 93 18:43
خوش اوندی گلم...دلتنگتونیم
نوشین
6 آبان 93 12:57
خدا این دخملی رو نگهداره چقدر ناز افتاده تو عکساش یه بوسه گنده ازش بگن انشااا... زودتر خوب بشه
مامان فاطمه السادات
6 آبان 93 14:17
سلام خانمی دختر من زیاد از روروک خوشش نمیاد و یه مدتی که میگذره گریه میکنه که بیرونش بیاریم
مينا مامان اميرعلي
7 آبان 93 18:28
چه ناز شدي گل دخمل..... ماماني التماس دعا
مامان نی نی کوچولو
8 آبان 93 21:39
سلااااااااااااااااااااااااااااام خاله جون ،خوبی عزیزم آخی میدونم غریبی خیلی سخته ،آدم هرجا میره آخرش دوست داره خونه و وطن خودش باشه.مهیلا جون هم معلومه چقدر از این اوضاع راضیهالهی خاله قربونت بره عزیزم چه بامزه شدی تو عکس آخریدست مامان بزرگ مهربون هم درد نکنه که کلی زحمت میکشه برات.عزیزم خداوند حفظت کنه و همیشه شاد باشین
مامان حديث
8 آبان 93 22:52
شيتيييييييييييييييييييييل بخورمت مهيلاي خوشگل خاله فدات بشه سفربه سلامت
آیداکوچولو
8 آبان 93 23:04
چه دوست نازی مواظب خودت باش سرما نخوری
مامان حديث
9 آبان 93 23:27
بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده گهواره نیست دست خودت را تکان نده با دست های بسته مزن چنگ بر رخت با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت بس کن رباب حرمله بیدار می شود سهمت دوباره خنده انظار می شود ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود از روی نیزه رأس عزیزت رها شود یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده گرچه امید چشم ترت نا امید شد بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد پیراهنی که تازه خریدی نشان مده گهواره نیست دست خودت را تکان مده بس کن رباب سربه سر غم گذاشتی اصلاً خیال کن که تو اصغر نداشتی دیگر ز یادت این غم سنگین نمی رود آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود این گریه ها برای تو اصغر نمی شود عزاداريهاتون قبول حق
مامان سيد امير علي
10 آبان 93 10:40
سلام.هم دل شدنتون مبارك.چه دختر خوشكلي ماشاا.....
مامان ریحان
10 آبان 93 11:57
سلام ختم قران داریم یه سر بزن
مامانی دخمل بلا
10 آبان 93 15:16
چرخید خداوند به دور سر تو زد بوسه به پاره پاره ی پیکر تو والله که کشتی نجات همه است گهواره ی کوچک علی اصغر تو
مــــــامـــــانی
11 آبان 93 11:40
مامان جون تولدت مبارک ***************** انشاالله زير سايه پدر و مادر بزرگ شود اميدوارم فرزند شما باعث افتخار شما و جامعه قرار گيرد به اميد ديدار دوباره مامان مهديا
مامان فاطمه
11 آبان 93 12:57
تولدت مبارک مامانی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخمل مامان می باشد