درد و دل بابایی
سلام به عروسک بابایی
دخمل خوشگلم تو این مدتی که وبلاگ زده شده، مامانی نازت خیلی باهات صحبت کرده و از دل نگرونیاش و درد و دلاش واست نوشته منم خواستم کمی با شیرینی زندگیمون حرف بزنم
عزیز بابا اول باید یه تشکر جانانه از خدای مهربون داشته باشم که تو رو به ما هدیه داده آخه نمیدونی از وقتی به زندگیمون اومدی چقدر زندگیمون عوض شده و شیرینی خاصی پیدا کرده کلا یه حس خاصیه دوم از مامان گلت باید تشکر کنم که هم واسه من و هم واسه تو خیلی زحمت می کشه اینطور بگم که یه فرشته آسمونیه و بهترین مادر دنیا تو هم باید قدرشو بدونی این روزا هم که همش به فکرته و هم اون و هم من واسه زمینی شدنت لحظه شماری می کنیم و لحظه لحظمون با یاد تو میگذزه سوم هم باید ازت معذرت خواهی کنم که کم وقت می کنم واست بنویسم آخه عسلم درسای بابایی یکم سخته و سرش بدجورایی مشغوله ولی معنیش این نیست که فراموشت کردما نه در هرلحظه حتی تو درس خوندنام به یادتم ولی از این به بعد قول میدم که بیشتر برات از حال و هوای پدر شدن بنویسم
بابایی مواظب خودت باش خیلی دوست دارم بوووووووس