سفرنیم روزه ی ما

بر عشقم نی نی نازم امروز مامان و بابا دیر ازخواب پاشدن و عسلم گشنش بود الهی مامان فدات شه آخه میدونی مادیروز رفتیم تهران واسه همین خسته بودیم

ماصبح حرکت کردیم اول میخواستیم نریم چون صبح بابایی دلش درد میکرد ولی مامانی با داروهای گیاهی خوبش کرد آخه مامان واسه خودش دکتره خلاصه ساعت10صبح حرکت کردیم ساعت حدود 12بود رسیدیم اول رفتیم بازار ولیعصر رو گشتیم ولی چیزی گیرمون نیومد مایوس شدیم بابا گفت بریم نمازمونو بخونیم بعد ببینیم کجا بریم بعد ازخوندن نماز دوتا اسباب بازی کوچولو بامزه از اونجا گرفتیم

تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه بهاره بوستان ولایت، تو راه بوستان بودیم که به ترافیک افتادیم خداروشکر میدونی چرا؟ ناناشم چون یه بازار بود پراز دست فروش که وسایلاشونو پهن کرده بودن زمین منم عاشق دست فروش خلاصه به زور و زحمت پارک کردیم حدود سه ساعت گشتیم من دیگه پاهام راه نمیرفت بابایی هم همین طور دیگه تصمیم گرفتیم بر گردیم دو و سه قلم خرید کردیم که برات عکسشو میزارم البته بعدش هم رفتیم بوستان یک ساعت هم اونجا روگشتیم بعد سوار ماشین شدیم اومدیم خونه خلاصه مسافرت نیم روزه بود ولی خیلی خوش گذشت عیبی نداره فندقم وقتی تو هم دنیا اومدی تو روهم میبریم ناراحت نباش حالا یه بوس خوشگل واسه مامان