مهیلانفس من و بابامهیلانفس من و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
مامان معصومه مامان معصومه ، تا این لحظه: 32 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
بابا محمدرضا بابا محمدرضا ، تا این لحظه: 33 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
هم دل شدن دلامونهم دل شدن دلامون، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه سن داره
وبلاگمونوبلاگمون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

دخمل مامان

❤❤❤

1397/3/19 2:48
336 بازدید
اشتراک گذاری
سلام جیگرطلای خودم خانومی خودم

واسه عید که رفتیم تبریز از ۲۴اسفند و بعد از سه روز از رفتنمون واسه خاله انسیه تولد گرفتیم

امسال با بابا تصمیم گرفتیم که بیشتر تو خونه ی خومون باشیم چون به احتمال زیاد برگردیم برای همیشه تبریز گفتیم یکم عادت کنیم چون یا خونه ی مامانی بودیم یا خونه ی مامان جون اینا که شکر خدا این تصمیمون هم جواب داد و یکم عادت کردیم واسه همین سال تحویل تو خونه ی خودمون سفره ی هفت سین چیدم و کنار هم تحویل کردیم😊

امسال ساعت سال تحویل عصر بود و ما هم چون قرار بود فردای تحویل بریم مسافرت بعد از تحویل رفتیم خونه ی مامانی اینا که هم خدافظی کنیم هم عیددیدنی بعد از اون ظهر اون روز حرکت کردیم به سمت قزوین یکم اونجا رو گشتیم و بعد سه ساعت گشتن رفتیم تهران چون ظهر پرواز داشتیم واسه چابهار همراه مامان جون اینا خلاصه مسافرت بدی نبود فقط زمانش خیلی زیاد بود ۵ روز😢دیگه گاهی دلمون میخواست برگردیم

از اونجا هم چیزی نخریدم برخلاف همه که میگفتن منطقه ی آزاد و ارزون اصلا هم ارزون نبود خلاصه تو هم دختر خوبی بودی و گاهی اذیتم میکردی 😚

بعد از برگشت از مسافرت تازه عید دیدنی ما شروع شد🤣بعدم که ۱۳بدر چون مصادف بود با وفات خانوم زینب فقط رفتیم باغ اداره ی بابایی همم من و بابا و مامانی روزه بودیم چندساعت رفتیم و برگشتیم

امسال چون بابا امتحان مهمی داره یکم دیرتر اومدیم قم تقریبا اخرای فروردین الان دارم تدارکات تولدتو میبینم امسال اگه قسمت باشیم میخام برات تولد بگیرم

دیگه اینکه منم بهمن رفتم مسابقه و تو و بابا یه روز تنها موندین و منم رفتم کرج چون مسابقه ی مهمی بود بین المللی و منم مدال سوم برنز کسب کردم💪🥉

و اما از خودت...

بعد از برگشت از تبریز بازم معده درد پیدا کردی و بردم دکتر و گفت دوباره ریفلاکست برگشته😭بازم دارو داد یک ماهی الان بهتری شکرخدا❤

خودتم یکم از لجبازیات کم شده و بیشتر همدم من شدی خیلی بیشتر با خودت بازی میکنی مخصوصا خاله بازی ماشالله پانتومیمتم خیلی قویه همشو عین اون بازی میکنی عاشق کارتون بره ی ناقلایی هرروز تو لپ تاپ خودت از اپارات انلاینی میبینی😂نقاشیتم خیلی پیشرفت کرده اون روز رفتیم چندتا کتاب فکری خریدیم و دارم باهات کار میکنم ماشالله باهوشی 😋

دیگه همینا یادم بود قربونت بشم عشق مامان انشالله پست بعدی با عکسای تولدت

🌸راستی این جمعه داریم میریم تبریز همم بابا یه امتحان سخت داره انشالله خدا کمکش کنه و قبول بشه🌸

این مدال و حکم من و این گل و کیکم شما برام خریده بودین☺



اینم روز پدر که بابایی رو سورپرایز کردیم البته قبلش بابا رو هم سورپرایز کردیم



خوشگل مامان عاشق رانندگی عین مامانش💪😅





اینم اون روز تو نیمه شعبان داشتی نذری میخوردی



عکس از چابهار تو گوشیم ندارم انشالله بعدا میزارم قربانت مامان❤😘
پسندها (2)

نظرات (1)

مامان گیلدا
19 خرداد 97 3:29
خوشگل خانم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخمل مامان می باشد